دو پارتیه فلیکس[جنون]
فلیکس آروم شده بود و ا.ت هم بهوش اومده بود و فلیکس اجازه گرفت که بره پیشه ا.ت...
فلیکس داخل شد با دیدن بدنه دختر بغض بدی توی گلوش شروع به حکمرانی کرد...
فلیکس:بازم انجامش دادی آره؟
دختر سرشو توی همون حالت نگه داشت و به پنجره داد...
ا.ت:اونقدری انجامش میدم تا یه روز بلاخره جواب بده.
فلیکس:ا.ت خواهش میکنم تمومش کن یه نگاه به دستات بنداز از پایین تا بالا فقط و فقط رد زخم های قدیمیت وجود داره(بغض)
ا.ت:مگه مهمه؟بعد از رفتنم تو میری یه همسره بهتر پیدا میکنی تازه مادر جون(همون مامان فلیکس)هم از دست من راحت میشه نویان هم وقتی بفهمه دیگه من وجود ندارم با آرامش به زندگیش ادامه میده.
فلیکس:میدونی من چیکار میکنم؟
ا.ت:لابد تو هم به زندگیت میرسی دیگه.
فلیکس:ا.ت بدونه تو حتی کلمه ی زندگی معنا نداره خواهش میکنم تمومش کن یه نگاه به من بنداز داغون شدم.
ا.ت:لیکسی بیخیال من شو هرروز همینا رو میگی تا از کشتن خودم منصرف شم باور کن اونور دیواری که اسمش زندگیه بعد از مرگه منه چیزای بهتری هست دنیا هنوز برای تو قشنگه ولی برای من فقط یه ارتشه که فکر میکنن من روانی ام.
فلیکس:ا.ت حـ....حداقل بزار بغلت کنم لطفا.
ا.ت:بیا جوجه کوچولو اینم بغل راضی شدی؟
فلیکس:خواهش میکنم همینطوری بمون نزار بیام بیرون.
ا.ت تک خنده ای کرد و دوباره صورت سردشو نشون داد.
بعد از چند مین نویز بلندی توی گوش ا.ت اومد که باعث شد ا.ت سرگیجه بگیره.
ا.ت:آخ عاییییی(دستشو روی سرش گذاشت)
فلیکس:خو....خوبی ا.ت؟(گریه)
ا.ت:لیکسی وقته رفتنمه این نویز یعنی وقته خداحافظیه.
فلیکس:ا.ت نه خواهش میکنم ا.ت من بعد تو میمیرم ا.ت خواهش میکنم(گریه)
ا.ت:لیکسی از زندگی کردن دست نکش برای تو زیبا تموم میشه(و خیلی آروم چشماشو میبنده.)
فلیکس:ا.ت نههههههههههه دکتر ا.ت ا.ت چشماتو باز کن خواهش میکنم.
دکتر:آقای لی متاسفم.
فلیکس:خواهش میکنم...هق...لطفا نجاتش بدید...هق...فقط نجاتش بدید من...هق...هرکاری که بخواد براتون انجام...هق...هق...میدم.
دکتر:آقای لی بلند شید از دست من کاری ساخته نیست.
هیونجین:چان هیونگ بیا فلیکسسسسسسس.
چان:چیـ....چیشده.
هیونجین:ا.ت فوت کرد.
فلیکس:اون نمرده اون زندسسسسس داره نقش بازی میکنه میخواد منو به گریه بندازه مگه نه هیونگ؟
چان یه قطره اشک از گوشه ی چشمش قل میخوره:پسر آروم باش اون الان جای بهتریه اینجا جاش خوب نبود.
هیونجین با بغضی که سعی داره قورتش بده:لیکسی آروم باش خواهش میکنم.
فلیکس:اون گفت که......(از حال میره)
فلش بک به 3 سال بعد...
فلیکس:ا.ت عزیزم حالت بهتره؟الان جات خوبه مگه نه؟
فلیکس:به حرفت گوش دادم و زندگیم رو ادامه دادم کارم پیشرفت کرده کلی فن جدید پیدا کردم ولی یه چیزی بین تموم اون خوبیای کمه.
فلیکس:جای تو و دخترمون اینجا خیلی خالیه ولی میدونم اونجا دارید برای من خوشحالی میکنید ا.ت دارم روز ها رو میشمرم که بهت برسم و بتونم دخترمون که هیچوقت این دنیا رو ندید رو ببینم.
فلیکس:قول میدم فردا هم بیام پیشت اینم از گل های مورد علاقت امیدوارم دوستشون داشته باشی.
پایان...
خب دوستان اینو یادم رفت بگم اون موقع که فلش بک بود پیشه مامانه فلیکس اونجا ا.ت دو ماه بود که باردار بوده و ماه سومش که بوده میفهمه بچه دختره و هردو خیلی خوشحال میشن ولی بعدش ا.ت افسردگیش اود میکنه و خودکشی میکنه و در طی اون خودکشی فقط بچه میمیره و ا.ت زنده میمونه و اینگونه بود دیگه آره...
اگه درخواستی دارید بگید بخدا مینویسم فعلا بای.
فلیکس داخل شد با دیدن بدنه دختر بغض بدی توی گلوش شروع به حکمرانی کرد...
فلیکس:بازم انجامش دادی آره؟
دختر سرشو توی همون حالت نگه داشت و به پنجره داد...
ا.ت:اونقدری انجامش میدم تا یه روز بلاخره جواب بده.
فلیکس:ا.ت خواهش میکنم تمومش کن یه نگاه به دستات بنداز از پایین تا بالا فقط و فقط رد زخم های قدیمیت وجود داره(بغض)
ا.ت:مگه مهمه؟بعد از رفتنم تو میری یه همسره بهتر پیدا میکنی تازه مادر جون(همون مامان فلیکس)هم از دست من راحت میشه نویان هم وقتی بفهمه دیگه من وجود ندارم با آرامش به زندگیش ادامه میده.
فلیکس:میدونی من چیکار میکنم؟
ا.ت:لابد تو هم به زندگیت میرسی دیگه.
فلیکس:ا.ت بدونه تو حتی کلمه ی زندگی معنا نداره خواهش میکنم تمومش کن یه نگاه به من بنداز داغون شدم.
ا.ت:لیکسی بیخیال من شو هرروز همینا رو میگی تا از کشتن خودم منصرف شم باور کن اونور دیواری که اسمش زندگیه بعد از مرگه منه چیزای بهتری هست دنیا هنوز برای تو قشنگه ولی برای من فقط یه ارتشه که فکر میکنن من روانی ام.
فلیکس:ا.ت حـ....حداقل بزار بغلت کنم لطفا.
ا.ت:بیا جوجه کوچولو اینم بغل راضی شدی؟
فلیکس:خواهش میکنم همینطوری بمون نزار بیام بیرون.
ا.ت تک خنده ای کرد و دوباره صورت سردشو نشون داد.
بعد از چند مین نویز بلندی توی گوش ا.ت اومد که باعث شد ا.ت سرگیجه بگیره.
ا.ت:آخ عاییییی(دستشو روی سرش گذاشت)
فلیکس:خو....خوبی ا.ت؟(گریه)
ا.ت:لیکسی وقته رفتنمه این نویز یعنی وقته خداحافظیه.
فلیکس:ا.ت نه خواهش میکنم ا.ت من بعد تو میمیرم ا.ت خواهش میکنم(گریه)
ا.ت:لیکسی از زندگی کردن دست نکش برای تو زیبا تموم میشه(و خیلی آروم چشماشو میبنده.)
فلیکس:ا.ت نههههههههههه دکتر ا.ت ا.ت چشماتو باز کن خواهش میکنم.
دکتر:آقای لی متاسفم.
فلیکس:خواهش میکنم...هق...لطفا نجاتش بدید...هق...فقط نجاتش بدید من...هق...هرکاری که بخواد براتون انجام...هق...هق...میدم.
دکتر:آقای لی بلند شید از دست من کاری ساخته نیست.
هیونجین:چان هیونگ بیا فلیکسسسسسسس.
چان:چیـ....چیشده.
هیونجین:ا.ت فوت کرد.
فلیکس:اون نمرده اون زندسسسسس داره نقش بازی میکنه میخواد منو به گریه بندازه مگه نه هیونگ؟
چان یه قطره اشک از گوشه ی چشمش قل میخوره:پسر آروم باش اون الان جای بهتریه اینجا جاش خوب نبود.
هیونجین با بغضی که سعی داره قورتش بده:لیکسی آروم باش خواهش میکنم.
فلیکس:اون گفت که......(از حال میره)
فلش بک به 3 سال بعد...
فلیکس:ا.ت عزیزم حالت بهتره؟الان جات خوبه مگه نه؟
فلیکس:به حرفت گوش دادم و زندگیم رو ادامه دادم کارم پیشرفت کرده کلی فن جدید پیدا کردم ولی یه چیزی بین تموم اون خوبیای کمه.
فلیکس:جای تو و دخترمون اینجا خیلی خالیه ولی میدونم اونجا دارید برای من خوشحالی میکنید ا.ت دارم روز ها رو میشمرم که بهت برسم و بتونم دخترمون که هیچوقت این دنیا رو ندید رو ببینم.
فلیکس:قول میدم فردا هم بیام پیشت اینم از گل های مورد علاقت امیدوارم دوستشون داشته باشی.
پایان...
خب دوستان اینو یادم رفت بگم اون موقع که فلش بک بود پیشه مامانه فلیکس اونجا ا.ت دو ماه بود که باردار بوده و ماه سومش که بوده میفهمه بچه دختره و هردو خیلی خوشحال میشن ولی بعدش ا.ت افسردگیش اود میکنه و خودکشی میکنه و در طی اون خودکشی فقط بچه میمیره و ا.ت زنده میمونه و اینگونه بود دیگه آره...
اگه درخواستی دارید بگید بخدا مینویسم فعلا بای.
۵.۷k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.